دل نوشته بابا ( روز تولد تو کوچولو ناز بابا )
سلام کوچولوی ناز من . چهار شنبه صبح زود (٩١/٤/٢١)حدود ساعت ٥ صبح من و مامان و مادر جون از خواب بیدار شدیم و با عجله آماده شدیم تا بریم بیمارستان .آخه همه منتظر امدن تو خوشکل بابا بودیم .ساعت ٧ مامان به زایشگاه منتقل شد و می گفتن که از ساعت حدود ٨ عملها شروع می شه . طی این مدت تا ساعت ٨/٣٠ که تو جیگرم به این دنیای بزرگ پا گذاشتی به من خیلی سخت گذشت .آخه خیلی نگران سلامتی تو و مامان جون بودم . وقتی که پرستار اتاق عمل تورو با انکوباتور آورد انگار که تمام دنیا رو به من دادن . نمی تونستم باور کنم که این همون جیگریه که ٩ ماه من و مامان بی صبرانه منتظر آومدنش بودیم.ساعتهای ٩ به من اجازه دادن که برای دیدن مامان به اتاق ریکاوری برم . وقتی...
نویسنده :
مامان جون
11:17